فعلاً بدون نام
فعلاً بدون نام

فعلاً بدون نام

درخت در آپارتمان

خانم حدوداً پنجاه ساله‌ای بعد از نشستن روی صندلی جلوی تاکسی و احوالپرسی با راننده، از روی صفحه‌ی گوشی موبایلش شروع کرد به دعا خواندن. صفحه‌اش را دیدم، شاید زیارت عاشورا. تمام شد و خواست کرایه را حساب کند. کیفش را زیر و رو کرد. راننده کمی از پول را برگرداند و با اصرار گفت: زیاد پول داده‌اید، قبلاً از من طلب داشتید. خانم گفت: نه، کیفم را جا گذاشته‌ بودم، آسانسور خراب بود و حدود هشتاد پله را بالا رفتم تا آن را بردارم و برگردم پایین. درخت توت بزرگی توی حیاط هست که یک ماه و نیم است آپارتمان و پله‌ها را به کثافت کشیده. زندگی نداریم. نمی‌دانم چرا نمی‌برندش! باید بریده شود. اشاره کرد به درخت بزرگ کنار خیابان و گفت: از این هم بزرگتر است. تا این حرف را از او شنیدم به‌شدت ناراحت شدم. با خودم گفتم چون نمی‌خواهیم یا بلد نیستیم دور درخت پارچه ببندیم تا توت‌ها روی زمین نریزند باید جنایت کنیم؟ درخت بی زبان چه گناهی دارد؟ جنابعالی مثلاً کارشناس هستی؟ آن‌هم در اداره‌ای نسبتاً مرتبط با طبیعت؟ یعنی ابداً اطلاع نداری درخت تنومند و قدیمی چه ارزشی دارد؟ کاش از آن دعایی که هر روز می‌خوانی چیزی بفهمی و اینقدر با قساوت حرف از بریدن درخت نزنی.