-
بستن نت به بهانهی اوضاع و احوال فعلی خیابانهای شهرهای مملکت
دوشنبه 18 مهرماه سال 1401 13:34
حدود سه سال از تاریخ این نوشته میگذرد. یعنی از سیام آبان هزار و سیصد و نود و هشت تا الآن که هجده مهر ماه هزار و چهارصد و یک هست. چه تغییری در وضعیت اینترنت ایجاد شد؟ دوباره از اواخر شهریور تا یکی دو روز پیش با محدودیت شدید اینترنت مواجه بودیم، یک ملت بجز عدهای قلیل. بار قبل حدود ده روز و الآن نزدیک چهار هفته طول...
-
چی میتونه جایگزین اینترنت بشه؟
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1398 00:13
دیگه نیازی نیست فرت و فرت برای گوشیم فضا خالی کنم. برم فایلهای دانلود شده تلگرام و غیره رو دیلیت کنم. هیچ کار دیگهای هم حوصله ندارم انجام بدم. با اینکه وقتم از تلگرام خوندن و اینستاگرام و غیره آزاد شده. نگاه مثبتم هم اینه که من به سهم خودم چهکاری از دستم برمیاد برای روزهای بهتر. شخصیتم جوریه که از تنهایی انرژی...
-
برتری خفیف در این روزها برای من
سهشنبه 28 آبانماه سال 1398 10:35
گلایه؟ خواستم گلایه کنم از قطعی اینترنت، گفتم نه. مثبت فکر کنم. افکارم رو متمرکز کنم به سمت مثبت محور مختصات برتری خفیف "دارن هاردی". اگه سمت مثبت محور باشم نم نم مثبتتر میشم و پیشرفت حاصل میشه. نمیخوام خودمو گول بزنم. دیگه سنی از من گذشته. این روزها در ذهنم مطالب و نکات انگیزشی که طی سالهای متمادی...
-
این نیز بگذرد
دوشنبه 27 آبانماه سال 1398 21:51
اینترنت قطعه. یه مشت چرندیات نوشتم و پاک کردم. بگو کرسی شعر. نوشتم از بارها سر زدن به دو سه سایت خبری که باز میشن و خوندن کامنتها و خیلی چیزهای دیگه. ولش کن. الآنو عشقه که دارم مینویسم. هرجا رفتم پایهی یه کار دیجیتالی رو گذاشتم و پیش رفتم، تصمیماتی متوقفش کرد. چه میدونم، خودمو اینجوری آروم میکنم که ناراحت نباش،...
-
درخت در آپارتمان
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1395 09:41
خانم حدوداً پنجاه سالهای بعد از نشستن روی صندلی جلوی تاکسی و احوالپرسی با راننده، از روی صفحهی گوشی موبایلش شروع کرد به دعا خواندن. صفحهاش را دیدم، شاید زیارت عاشورا. تمام شد و خواست کرایه را حساب کند. کیفش را زیر و رو کرد. راننده کمی از پول را برگرداند و با اصرار گفت: زیاد پول دادهاید، قبلاً از من طلب داشتید....
-
حالم جا بیاید
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1395 20:18
بعد با همین عصای فلزی زاغارت ارزان قیمت که مال دفعه اول ترک خوردن پایم بود و از آن موقع دوازده سیزده سال میگذرد از پلههای مسخرهخانهای بنام محل کار پایین آمدم و حواسم به ماشین سوارهای توی خیابان کم عرض یکطرفه جلوی مسخرهخانه هم بود که احتمالاً نگاه میکردند به این مسخره عصا بدست و نیز همکاران ایستاده در پایین...
-
سلام دوباره به بلاگ اسکای
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1395 13:58
خب. ما اومدیم اینجا. نه. اینجا بودم و بهطور خصوصی و با رمز مینوشتم. اما حالا بدون رمز مینویسم. وبلاگ بلاگفا رو هم فعلاً دارم. البته احتمال داره اونجا رو یا جمع کنم یا نگه دارم بدون کامنت با نوشتن مطالب خاص اونجا. آره. اینجوری بهتره. نگهاش میدارم. از اول بلاگفا اونجا بودهام. از دیماه هزار و سیصد و هشتاد و سه....